Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 108 (1063 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 Deutsch Persisch Menu
Fluggesellschaft {f} U شرکت هواپیمایی
Luftverkehrsgesellschaft {f} U شرکت هواپیمایی
Linienfluggesellschaft {f} U شرکت هواپیمایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
Eine einzige Panne bei einer Fluggesellschaft kann bei den Reisenden einen bleibenden Eindruck hinterlassen. U تنها یک اشتباه شرکت هواپیمایی می تواند خاطره طولانی مدت به سرنشینان بگذارد.
Das ist jetzt schon das dritte Jahr in Folge, dass [wo] die Fluggesellschaft rote Zahlen schreibt. U این سومین سال پی در پی است که شرکت هواپیمایی کسری در حسابش دارد.
Bodenpersonal {n} U کارکنان شرکت هواپیمایی در فرودگاه
Other Matches
Aufklärungsflugzeug {n} U هواپیمایی اکتشافی
Luftfahrtbehörde {f} U امور هواپیمایی
Aufklärungsflugzeug {n} U هواپیمایی شناسایی کننده
Flugverkehr {m} U رفت و آمد هواپیمایی
Zivile Luftfahrtbehörde {f} U سازمان هواپیمایی کشور
Luftverkehr {m} U رفت و آمد هواپیمایی
Schleudersitz {m} U صندلی پران [هواپیمایی]
Er wurde bei einem Flugzeugabsturz getötet. U او [مرد] در سقوط هواپیمایی کشته شد.
Unternehmensgruppe {f} U شرکت سهامی [شرکت]
Konzern {m} U شرکت سهامی [شرکت]
Dachorganisation {f} U شرکت کل
Unternehmen {n} U شرکت
Betrieb {m} U شرکت
Geschäft {n} U شرکت
Dachgesellschaft {f} U شرکت کل
Firma {f} U شرکت
Beteiligung {f} U شرکت
Beitritt {m} U شرکت
Anteil {m} [an] U شرکت [سهم] [در]
ein eigenständiges Unternehmen U یک شرکت مستقل
Busgesellschaft {f} U شرکت اتوبوسرانی
mitmachen U شرکت کردن
beteiligt sein U شرکت کردن
mitmachen [bei] U شرکت داشتن [در]
teilnehmen [an] U شرکت دادن [در]
sich beteiligen U شرکت کردن
Tochterunternehmen {n} U شرکت فرعی
Teilnehmerin {f} U شرکت کننده [زن]
Fluglinie {f} U شرکت هاواپیمایی
Aktiengesellschaft {f} U شرکت سهامی
Genossenschaft {f} U شرکت تعاونی
Offene Handelsgesellschaft {f} U شرکت تضامنی
Tochtergesellschaft {f} U شرکت فرعی
Tochterfirma {f} U شرکت فرعی
[in einen Verein] eintreten U شرکت کردن
Firmeninhaber {m} U صاحب شرکت
Fernsprechamt {n} U شرکت تلفن
Abwicklung {f} U انحلال [شرکت]
Firmenschild {n} U تابلوی شرکت
Expedition {f} U شرکت باربری
Beteiligte {f} شرکت کننده [زن]
Firmenwert {m} U ارزش شرکت
teilnehmen U شرکت جستن
Firmenstempel {m} U مهر شرکت
Firmenzeichen {n} U آرم شرکت
Firmenzeichen {n} U علامت شرکت
beitreten U شرکت کردن
Erdölgesellschaft {f} U شرکت نفت
Chef {m} U مدیر شرکت
Dachgesellschaft {f} U شرکت سهامی
Fuhrunternehmen {n} U شرکت ترابری
Baugesellschaft {f} U شرکت ساختمانی
Chefin {f} U مدیر شرکت
Baufirma {f} U شرکت ساختمانی
teilnehmen U شرکت کردن
Angehörige {f} U عضو [شرکت]
Vorstandsvorsitzender {m} U مدیر عامل [شرکت]
GmbH [Gesellschaft mit beschränkter Haftung] {f} U شرکت با مسیولیت محدود
Teilnehmer {m} شرکت کننده [مرد]
Assoziativgesetz {n} U شرکت پذیری [ریاضی]
Großkonzern {m} U شرکت سهامی بزرگ
Tochterunternehmung {f} U شرکت فرعی [ اقتصاد]
Unternehmen {n} U شرکت [تجارتخانه ] [اقتصاد]
eine Firma leiten U یک شرکت را اداره کردن
Demonstrantin {f} U شرکت کننده در تظاهرات [زن]
Eisenbahngesellschaft {f} U شرکت راه آهن
Liquidation {f} [von etwas] [Börse] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
Glattstellung {f} [von etwas] U تصفیه شرکت [اقتصاد]
Konsortium {n} U ائتلاف چند شرکت
Beteiligter {m} U شرکت کننده [مرد]
Dividende {f} U سهم از منافع شرکت
Filmgesellschaft {f} U شرکت فیلم سازی
Demonstrant {m} U شرکت کننده در تظاهرات
Firma mit Sitz im Ausland U شرکت غیر ساکن
an einer Umfrage teilnehmen U در نمونه برداری شرکت کردن
bei einer Umfrage mitmachen U در نمونه برداری شرکت کردن
schließen U بستن [مثال در یا مغازه یا شرکت]
Deutsche Bahn [DB] {f} U شرکت راه آهن آلمان
Firmenfusion {f} U یکی شدن دو یاچند شرکت
Ableger {m} U - تجارت - شعبه یا شرکت فرعی
Kapitalgesellschaft {f} U شرکت سهامی [با مسیولیت محدود]
Börsenunternehmen {n} U شرکت با تجارت عمومی سهام
an einem Training teilnehmen U در یک دوره آموزشی شرکت کردن
Vorstand {m} [einer Aktiengesellschaft] U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
sich anschließen U پیوستن [شرکت کردن در] [گراییدن]
sich gesellen U پیوستن [شرکت کردن در] [گراییدن]
Finalist {m} U شرکت کننده در دور نهایی
Flugzeugbauer {m} U شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
Kommanditgesellschaft {f} U شرکت مختلط غیر سهامی [اقتصاد]
Jemanden zur Teilnahme zulassen U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
Gebrüder [Gebr.] U برادران [که با هم یک شرکت را راه انداخته اند]
Mit leichtsinnigen Ausgaben führte er den Zusammenbruch der Firma herbei. U او [مرد] با مخارج بی ملاحظه سبب سقوط شرکت شد.
Mandant {m} [Person oder Firma bei Dienstleistungen] U موکل [حقوق] [شخص یا شرکت در کار خدماتی]
Arbeitsplätze streichen U [تعدادی از ] کارها را حذف کردن [در کارخانه یا شرکت]
sein Unternehmen ins Ausland verlegen U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
Die Firma hat uns für dieses Jahr [heuer] einen Bonus zugesagt. U امسال این شرکت به ما یک پاداش وعده داده است.
den Vorstand einberufen U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
Briefkastenfirma im steuergünstigen Ausland U شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
Steuerkarussell {n} U کلاه برداری در مالیات [بوسیله چند شرکت جعلی در اتحادیه اروپا]
Die nächste große Herausforderung für die Firma ist die Verbesserung ihrer Vertriebskapazitäten. U چالش بزرگ بعدی برای این شرکت بهبودی گنجایش پخش و فروش است.
Jemanden von einem Wettbwerb ausschließen U شرکت کردن در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
Als sein Vater starb, wurde er in die Geschäftsführung hineingeworfen. U وقتی که پدرش مرد او [مرد] مجبور شد [ناگهانی و بی تجربه] شرکت پدرش را بچرخاند.
Recent search history Forum search
1آدرس شرکت فلزیاب لورنز در آلمان
1Publizist
1engagiert
0خرید بهترین یو پی اس 2018
0شرکت طراحی معماری به زبان المانی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Deudic.com